سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بازدید امروز: 72 ، بازدید دیروز: 991 ، کل بازدیدها: 13100652


صفحه نخست      

 

پیشتر عاشق ِکسی بودم ، دختری اهل ِ این حوالی بود

نه مدل، نه ستاره، نه مانکن، ساده اما عجیب عالی بود


مثل ِقالیچه‌ی پرنده ، مدام از خوشی توی ابرها بودم

روزهایـــم  ستاره باران  و رنگ ِ شبهام  پرتقالــی بود


من به پاییز فکر می‌کردم ، زیر چتــری که مشترک می‌شد

شعر از لای دفترم می‌ریخت ، دست ِجیبم اگرچه خالی بود


شعـر در من شبیـه یک چشمه ، بی‌توقف مدام می‌جوشید

مملکت رنگ و بوی دیگر داشت، مملکت غرق ِخشکسالی بود


کار ، کم کم رقیب ِ شعـــرم شد تا که از هفت خوان عبور کنم

خوان ِ هفتم  نگاه ِ  او بـــود  و  اولـی ، مشکلات ِمالـــــی بود


ناگهان دیر شد، چه زود و چه بد، به همین سادگی و تلخی رفت

بعد من ماندم و دلــی مبهوت ، ظاهرا  وقت ِ ماستمالی  بود


پیش ِیک مرد ِمردتر از من ، در لباس ِعروس می‌خندید

مثل بخت ِ بد ِ نداشته‌ام ، رنگ ِماشینشان ذغالی بود


مادرم از مخاطب ِ غائب ، صبح تا شب سوال می‌پرسد

من صریحا دروغ می گویم : بانوی شعرها خیالی بود...

 

"سجاد رشیدی پور"


دیگر اشعار : سجاد رشیدی پور

محبوب کردن